گروه عملیــــــاتی مطــــالعاتی امام روح اله(عمــــــــار)

تا کربلایی شدن... (غرب شناسی)


بسمه تعالی

تمدن در مقابل تمدن حسینی!

 

  سوالات بحث:

 

1)      کربلا و امام حسین چه ربطی به بحث ما (غرب شناسی) داره؟

2)      اصلا غرب به نظرتون چیه؟

3)      فایده غرب شناسی چیه؟

4)      غرب به نظرتون چقدر می تونه خطرناک باشه در عرصه فردی و اجتماعی ؟

5)      راههای مقابله با غرب چیه ؟

 

 

به ادامه مطلب مراجعه کنید.


 مقدمه

-        دو نوع نگاه و رویکرد به تاریخ و وقایع و داستانها

نگاه ما به وقایع و داستانها و تاریخ و حتی داستانهای قرآن می تواند دو نوع نگاه باشد :

1)      حضوری و عبرت آموز

ü     مثل برخورد ما با نسخه ها و دستوالعمل های دکتر نگاه به حرفها و نسخه دکتر نگاه شفابخش است یعنی نگاه ما این است که این همان چیزی است که درد مرا شفا می دهد و نیاز مرا برطرف می کند.

ü     بکار بستن و عمل کردن

برای عمل کردن به حرفهای دکتر گوش می دهیم اگر مریض هستیم برای رفع مریضی و اگر مریض نیستیم برای دفع مریضی و پیشگیری و بعد شاید حتی نسخه فراموشمان شود ولی چون عمل کردیم ما خودمان آن برنامه و نسخه شدیم ما نسخه مجسم شدیم.

پس این که ما آنچه پای منابر گفته می شود یا داستان کربلا و ... در ما اثری نمی گذارد یکی از دلائلش(اگر قساوت قلب نیافته باشیم ) به خاطر این است که نگاه و برخورد ما این گونه نبوده اصلا ما خودمان را محتاج آن نمی بینیم و مریضی در خود حس نمی کنیم و احتمال دچار شدن به مریضی هم نمی دهیم تا برای پیشگیری و رعایت بعض امور و مراقبه  به آن بپردازیم و تنها برخورد ما داستان گونه و بازی قراردادن و حتی حجاب و غفلت است[1] اینها برای ما همان اساطیرالاولین شده است و این ظلم به کربلا و خودمان است.

یکی از دلائل اینکه ما مریضی مان را نمی بینیم به خاطر آن است که خودشناسی حضوری نداریم چون خلوت نداریم , تفکر در حالات نفسانی خود نداریم دقت در هدایت و مراقبه خود نداریم و بسیاری از این عدم خلوت ها (که در خلوتهایمان هم شلوغیم و مشغول) به خاطر همین اثر رسانه ها و تکنولوژی غربی است که خلوتهایمان را از ما گرفته است.

 

2)      حصولی و درس آموز

اما نگاه و برخورد دوم برخوردی حصولی است که درست در نقطه مقابل نگاه فوق است ما در نگاه حصولی تنها تماشاگریم نه بازیکن در پای منبر منفعلیم مثل سینما و تلویزیون (عبد او می شویم- من اصغی الی ناطق فقد عبده-) فعال نیستیم و در حال بررسی وضعیت خود با سنت الهی که در داستان جاری است نیستیم.

پس به طور خلاصه در نگاه و برخورد حصولی این چند شاخصه وجود دارد :

1)      فاقد ذکر[2]

2)      نمی تواند عبرت آموزی کند

3)      موجب هدایت انسان نمی شود

4)      حادثه های گذشته را به صورت قالبهای مرده می بیند.[3]

این شاخصه چهارم که در واقع یکی از عملکردهای جنگ نرم دشمن می باشد منجر می شود که سه شاخصه قبلی اتفاق بیفتد.[4] و آن عملکرد , همان تحریف معنوی است[5] یعنی بارها و بارها حادثه کربلا را می شنویم ولی برخورد ما با آن برخوردی داستان گونه است طوری که بعد و قبل از آن تاثیری در خود نمی بینیم.

حال سوال این است که چگونه می توان از داستان کربلا برای خود ذکر و هدایت ساخت و عبرت گیری کرد ؟

نکته قابل عبرت کربلا چیست و کربلا برای امروز ما چه حرفی دارد ؟

امام خامنه ای در سخنرانی خود در سال 71 پس از آنکه عبرت گرفتن را این گونه تعریف می کنند:

" عبرت بگیرد یعنی چه ؟ یعنی خود رابا آن وضعیت مقایسه کند و بفهمد در چه حال و در چه وضعیتی است؛ چه چیزی او را تهدید میکند؛ چه چیزی برای او لازم است؟ این را میگویند «عبرت»."

در ادامه مطلب قابل عبرت حادثه کربلا را اینگونه بیان می کنند که :

"چه شد که پنجاه سال بعد از درگذشت پیغمبر صلوات‌اللَّه و سلامه علیه، جامعه اسلامی به آن حدّی رسید که کسی مثل امام حسین علیه‌السّلام، ناچار شد برای نجات جامعه اسلامی، چنین فداکاری ای بکند؟ ... وضعی پیش آمد که کسی مثل حسین بن‌علی علیه‌السّلام، دید که چاره‌ای جزاین فداکاریعظیم ندارد! این فداکاری، در تاریخ بی نظیراست. چه شد که به چنین مرحله‌ای رسیدند؟ این، آن عبرت است. ما باید این را امروز مورد توجّه دقیق قرار دهیم.ما امروز یک جامعه‌اسلامی هستیم. باید ببینیم آن جامعه‌اسلامی، چه آفتی پیدا کرد که کارش به یزید رسید؟ چه شد که بیست سال بعد از شهادت امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاةوالسّلام، در همان شهری که او حکومت میکرد، سرهای پسرانش را بر نیزه کردند و در آن شهر گرداندند!؟...اگر بیماری ای وجود دارد که میتواند جامعه‌ای را که در رأسش کسانی مثل پیغمبراسلام و امیرالمؤمنین علیهما السّلام بوده‌اند، در ظرف چند ده سال به آن وضعیت برساند، این بیماری، بیماری خطرناکی است و ما هم باید از آن بترسیم...آن جامعه را پیغمبر ساخته بود و بعد از چند سال به آن وضع دچار شد. این جامعه ما خیلی باید مواظب باشد که به آن بیماری دچار نشود. عبرت، این‌جاست! ما باید آن بیماری را بشناسیم؛ آن را یک خطر بزرگ بدانیم و از آن اجتناب کنیم."

پس ما بایستی این بیماری را شناسایی کنیم برای اینکه اولا خودمان به این بیماری مبتلا نشویمو ثانیا جریانهایی که در دل جامعه شیعی به ایم مبتلا هستند بشناسیم و در صدد مداوا آنها بر آئیم چرا که صاحبان این بیماری می توانند به همان اندازه ای که در کربلا خطرناک بودند و منجر به قتل ولی خدا شدند امروز هم خطرناک شوند.

به طور خلاصه می توانیم بپرسیم که چه شد که امام حسین(ع) کشته شد ؟ چه چیزی امام حسین را کشت ؟

1)      آدم های خاص که تمام شدند و رفتند و در نتیجه حسین دیگری کشته نخواهد شد.

2)      فرهنگ خاصی که این آدم ها مولود آن بودند و در نتیجه در طول تاریخ می تواند صاحبانی و بنابراین قاتلانی را پرورش دهد.

 

باز به طور خلاصه می گوئیم مطمئنا فرهنگی بیمار , منجر به چنین واقعه ای شد ولی آن فرهنگ چه فرهنگی است که تا حد می تواند خطرناک باشد ؟

ما در این نوشتار می خواهیم ضمن معرفی این فرهنگ و شاخصه اصلی آن بگوئیم که این فرهنگ امروزه در قالب فرهنگ مدرن غربی خود را بازتولید کرده است و ورژن سال 2000 و خطرناکتر و پیشرفته تر آن همان است که ما آن را به عنوان فرهنگ مدرنیته می شناسیم و لذا می توان از این فرهنگ مدرنیته و غربی انتظار همان اثرات منفی فرهنگ بیمار در سقیفه  وکربلا را داشت اثراتی چون حذف ولی خدا از فضای حکومت و خلافت در جریان سقیفه و قتل ائمه علیهم السلام در تاریخ شیعه.

 

-        عالم توحید

 

 با توجه به آنکه گفته اند "تعرف الاشیاء باضدادها "برای آنکه فرهنگ غرب را خوب بفهمیم ما ابتداء فرهنگ ضد و مقابل آن که فرهنگ توحیدی و عالم توحید است را کبازگو می کنیم تا از تقابل آن با فرهنگ غربی به نقطه اصلی انحراف فرهنگ غربی خوب پی برده باشیم باز هم به طور خیلی فشرده می توانیم مراحل بحث را اینگونه کد کنیم که :

-        انسانی که در عالم توحید زندگی می کند می خواهد موحد باشد یعنی هر آنچه خداوند متعال اراده کرده اراده کند.(این توحید که در ادبیات قرآن و روایی ما از آن به عبودیت الله یاد شده همان هدفی است کا ما برایش خلق شده ایم).[6]

-        و این تبعیت از اراده خداوند همان معنای اطاعت از خداوند و ولایت خداوند را پذیرفتن است.

-        اما من از کجا بدانم که خداوند متعال چه اراده کرده است؟! [7]

-        خداوند برای آنکه ما را به اراده های خودش رهنمون سازد و ما در صراط عبودیت و مستقیم قرار گیریم پیامبران و ائمه هدی صلوت الله علیه را برای هدایتمان قرار داده است.

-        از همین جا انسانی که می خواهد موحد باشد ضرورت وجود پیامبر (ص) و امام معصوم (علیه السلام) در زندگی توحیدی اش حس می کند و از همین جا مشخص می شود که این هدیه الهی اگر نبود عبودیت تحقق نمی یافت ( با توجه به اینکه خلقت همه چیز برای انسان است[8] و هدف خلقت انسان هم عبودیت است[9] و شرط تحقق عبودیت امام معصوم(ع) پس اگر امام معصوم نبود خلقت همه چیز از جمله ارض عبث و بیهوده بود پس باید گفت که -لولا الحجه لساخت الارض -چون دیگر فلسفه وجودی خلقت ارض از بین می رفت و وجود آن فلسفه ای نداشت).

پس من باید برای آنکه بدانم خداوند متعال در هر لحظه و در هر موضوع چه اراده کرده است به فردی رجوع کنم که با گوش دادن به او (قول ) با نگاه به او (فعل) و حتی سکوتش(تقریر) بتوانم حکم خداوند را کشف کنم.

ü     خصوصیات امام :

1)      خودش باید عین اتحاد با اراده خداوند باشد یعنی تنها , مجرای تحقق اراده الهی باشد یعنی تنها و تنها اراده هایش اراده خدا باشد و یک ذره اراده خودش با آن قاطی نباشد (مقام خلوص ائمه و عصمت ائمه) 

2)      برای آنکه اراده اش عین اراده خداوند باشد بایستی علم به اراده های خداوند داشته باشد(آگاهی)

*علم معصوم (علیه السلام بایستی علم لدنی یا همان حضوری باشد یعنی حقیقت عالم تکوین را ببیند چون این علم حضوری است که خطا بردار نیست).

پس امام معصوم (علیه السلام) هم عبد است (صالح است ) و هم عبد پرور(مصلح است و ایصال الی المطلوب دارد) و فعالانه می خواهد اراده های خداوند را در تمامی انسانها و تمامی عرصه های زندگی بشر پیاده کند لذا بایستی بستری را برای عبودیت خداوند در تمامی عرصه های اجتماعی خانوادگی و فردی فراهم کند به گونه ای که جایی و عرصه ای نماند مگر آنکه پر از خدا باشد تا انسانها در سایه آن بستر بیشتر و بهتر به عبادت و عبودیت خداوند متعال بپردازند و تمامی زندگی خود را خدایی کنند.

چنین بستری با چنین گستردگی همان حکومت دینی است که ائمه معصومین علیهم السلام در طول تاریخ به دنبال قیام آن بوده اند.

خلاصه :

-        فرد در عالم توحید , عبد است وتجلی گاه اراده های خداوند. 

-        انسان موحد در صراط عبودیت نیاز به معصوم (ع) پیدا می کند.

-        برای آنکه عبودیت خداوند در تمامی ابعاد و عرصه های زندگی محقق شود نیاز به حکومت دینی است.

 

-        عالم استکبار

 

با توجه به آنچه که در ابتدای بحث عالم توحید گفته شد (که عالم و فرهنگ غرب نقطه مقابل فرهنگ توحیدی و دینی است) به سادگی می توان متوجه شد که مهمترین شاخصه انسان غربی و عالم او , استکبار و تکبر در مقابل خداوند متعال است لذا ما عالم او را عالم استکبار نامگذاری می کنیم.

باز هم به طور خیلی فشرده می توانیم مراحل بحث را اینگونه کد کنیم که :

-        انسانی که در عالم استکبار زندگی می کند فارغ از اراده های خداوند تنها اراده های خودش برایش مهم است او به دنبال هوی نفس و اتباع از آن می باشد و آنچه که برای او مهم است لذت بردن است . این همان انسان مداری است که از آن به عنوان اومانیسم یاد می شود.

-        این تبعیت از اراده خود , او را به استکبار و بر نتافتن اراده های خداوند متعال در تمامی عرصه ها می کشاند در واقع او تمامی عرصه ها را خالی از اراده خداوند می یابد و می گوید خداوند نسبت به آن عرصه ها و موضوعات هیچ حکمی ندارد که به آن  اباحه گری و یا لیبرالیسم می گویند و او در این عدم اتباع تحت ولایت شیطان قرار گرفته و اولیاء پیدا می کند اولیایی که او را از نور خارج کرده و به ظلمت می کشانند. این عبودیت شیطان و هوی نفس در عصر مدرن آن قدر پیشرفت کرد که نهایتا منجر به تشکیل فرقه هایی چون شیطان پرستی شد یعنی عبودیت شیطان, رسمی و علنی شد.

-        انسان مستکبری که از اراده های خداوند اباء دارد دیگر ضرورتی نسبت به وجود پیامبر و امام معصوم حس نمی کند لذا به سادگی آنها را از صحنه زندگی حذف کرده و آنها را منزوی و خانه نشین می کند و یا می کشد درست همان اتفاقی که در سقیفه و کربلا و غرب امروز افتاده است.

-        این استکبار فردی در توسعه خود به جامعه استکباری و در ادامه به حکومت استکباری می رسد.

چون این استکبار ویژگی اصلی شیطان است لذا ما می توانیم حکومت های مستکبر را شیطان بنامیم همانگونه که امام خمینی(ره) آمریکا را شیطان بزرگ نامید.

پس ابتداء خود انسان به عنوان رب و مدبر قبول می شود و انسان به دنبال اراده های خود می رود و ندای انا ربکم الاعلی سر میدهد و تفرعن می کند (اومانیسم) لذا چنین انسانی باید ربوبیت خداوند متعال را تمامی عرصه ها رد کند تا بتواند اراده های خودش را جایگزین کند(لیبرالیسم)

در واقع او می گوید من می خواهم بدون اوامر و تدابیر الهی تمامی شئونات زندگی خودم را از اقتصاد گرفته تا تربیت و پوشش خوراک و مسکن و خوابیدن و دستشویی رفتن و... را خودم معین کنم می خواهم از دست اوامر الهی آزاد باشم آزادی از اوامر  الهی (لیبرالیسم) و هر چه دلم می خواهد انجام دهم (اصطلاحا  لسه فر که هسته مرکزی لیبرالیسم است)

این همان معنای اطاعت نفس و شیطان و پذیرفتن ولایت شیطان و طاغوت است (والذین کفروا اولیائهم الطاغوت).

این لیبرالیسم و اباحه گری و استکبار در مقابل خداوند در عرصه های مختلف به اشکال گوناگونی تجلی پیدا می کند مثلا در عرصه سیاسی به شکل دموکراسی و سکولاریسم (حذف دین از عرصه سیاست )  خود را نشان می دهد و یا در عرصه اقتصاد به مدل کاپیتالیسم و اقتصاد باز و آزاد و سوسیالیسم می رسد و همین طور در عرصه معماری و پوشاک و خوراک و آموزش و تربیت و ... به اشکال مختلف نمود پیدا می کند ما بایستی به عنوان انسان موحد شیعی آنقدر توانایی و بصیرت داشته باشیم که این فرهنگ استکبار را در اشکال مختلفش شناسایی کنیم و در ادامه از آن دوری کنیم این فرهنگ چونان بیماری و ویروسی است که هزار چهره است و اگر متوجه نباشی به راحتی در موضوعی و عرصه ای می بینی خودت دچار آن هستی لذا کفر شناسی و دشمن شناسی از اینجا ضرورت می یابد.

خلاصه :

-        فرد در عالم استکبار , متکبر است وتجلی گاه اراده های شیطان. 

-        فرد در عالم استکبار به طرف ظلمت در حال حرکت است و نهایتا خلود در جهنم

-        انسان مستکبر در صراط شیطان نیاز به معصوم (ع) پیدا نمی کند.

-        برای آنکه عبودیت شیطان و نفس در تمامی ابعاد و عرصه های زندگی محقق شود نیاز به حکومت استکباری است.

پس از شناخت فرهنگ استکبار و غربی باید گفت که برای پرهیز از اثرات آن بایستی از این فرهنگ دوری کنیم و این دوری و پرهیز و تقوای تمدنی آنگاه ضرورت خود را باز می یابد که متوجه باشیم این فرهنگ مهاجم است و فعال و قسم خورده است(همانگونه که شیطان در قرآن این را قسم خورد) که برای خروج ما از تحت ولایت الله قدم به میدان بگذارد.

این تهاجم فرهنگی در پی شناخت غرب دیده می شود غرب و شیطانی که آمده تا ما را هم اغوا کند. این تهاجم و جنگ فرهنگی همان است که امام خامنه ای از آن به عنوان جنگ نرم یاد کرده است. حال سوال مهم دیگر این است که چگونه ما غربی می شویم ؟ نقشه غرب برای غربی کردن ما چیست ؟ و یا بهتر بگوییم نقشه شیطان برای انکه ما را عبد خود کند کدام است ؟

و سوالی که طبیعتا  بعد از آن پیش می آید این است که روش مقابله ما چیست ؟ جایگاه نهادهای دینی مثل هیئت در این مقابله کدام چیست؟ و  تدبیر خداوند برای خروج ما از عالم تکبر به عالم توحید کدام است؟(خروج از ظلمات به نور)

وقتی در عالم انسان دینی و توحیدی ورود کنیم جواب به این سوالات و سوالات دیگری از این دست ضرورت پیدا می کنند؟

براستی جواب چیست؟

 

کمال مروتی

7 آذر 1393



[1] بودا به آسمان اشاره کرد و گفت خدا را , یارانش به سر انگشت بودا نگاه کردند یعنی گاهی خود آن چیز (منبر و واقعه و داستان کربلا , هادی است ولی در ظرف وجودی ما این هدایت به ضلالت تبدیل می شود چون ما قدرمان را از دست داده ایم وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَساراً  از بس با گناهان به خومان ظلم کرده ایم )

[2] در حالی که وقتی ذکر بود می شود عبادت است شاخصه نماز که از مهمترین عبادتهاست ذکر بودن آن است در روایت داریم اینکه نگاه به عالم دینی عبادت است , عالمی است که ما را به یاد خدا بیندازد و ذکر باشد.

[3] تاریخ حصولی، تاریخ فاقد فکر و ذکر و عزم است و نمی‌تواند عبرت‌آموزی کند و موجب هدایتانسان گردد. به همین جهت هم قرآن به‌عنوان کتاب هدایت بشر، «اساطیرالاولین» نیست بلکه کتاب «ذکر» است و داستان‏هایش توان به حضور بردن انسان را در محضر سنّت‏های الهی دارد و گویا انسان را در حکم یکی از بازیگران آن صحنه قرار می‏دهد و سپس او را در رابطه با آن صحنه به تدبّر وا‌می‌دارد. و کربلا در درون چنین فرهنگی ظهور یافت و یکی از بزرگترین عبرت‌های تاریخی گشت تا هرکس، هر روز اندازة خود را در آن آینه به تماشا بنشیند. بشری که یاد از گذشته را به صورت حضوری از دست بدهد، در امروز هم نمی‏تواند درست زندگی کند و لذا گرفتار اساطیرالاولین می‏شود و همة حادثه‏های گذشته را به صورت قالب‏های مرده می‏بیند.

[4] البتّه اصل این طرح و نیرنگ چیز تازه‏اى نیست؛ طرحى است که کارل مارکس براى ریشه کن کردن دین از اذهان توده‏هاى معتقد در صد سال پیش داده است. طرح مارکس این است که براى مبارزه با مذهب در میان توده ی معتقد باید از خود مذهب علیه مذهب استفاده کرد، به این صورت که مفاهیم مذهبى از محتواى معنوى و اصلى خود تخلیه و از محتواى مادّى پر شود تا توده مذهب را به صورت مکتبى مادّى دریابد. پس از این مرحله، دور افکندن پوسته ظاهرى آن ساده است.

[5] مراجعه شود به بحث تحریف لفظی و معنوی در کتاب "حماسه حسینی" استاد شهید مطهری و مقدمه کتاب "علل گرایش به مادیگری" ایشان

[6] ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون

[7] یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی‏ شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً (59 نساء) نتیجه این اطاعت وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ می شود لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (132 آل عمران)

[8] روایت قدسی : " یابن آدم خلقت الاشیاء لاجلک و خلقتک لأجلی"

[9] وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ ( الذاریات56)

۹۳/۱۰/۰۲ موافقین ۰ مخالفین ۰
فرزند روح اله سرباز سیدعلی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی